.

اخیرا به نقد قابل تأملی از دکتر گلشنی برخورد کردم و همچنین تعریف ایشان از منش شهید صدر. احساس کردم حرف نگفته‌ی بخشی از دانشجویان (از جمله حقیر) و شاید بعضی از طلاب و البته با درجات مختلف باشد:

.نکته‌ی مهم دیگر جاذبه‌ی شهید صدر بود. الان نه در حوزه ها و نه در دانشگاه های ما جاذبه نیست. در سوئد با یک شخص لیبیایی ملاقات داشتم که می‌گفت در عراق با آیت الله صدر ملاقات و مباحثه داشتم. این شخص آن قدر تحت تأثیر شهید صدر در آن ملاقات قرار می گیرد و فی المجلس شیعه می شود. آن قدر تحول در این فرد حاصل شده بود که در سوئد به جنگ با مجاهدین خلق پرداخته بود به طوری که روزی حمله کردند و خانه‌اش را غارت کردند.»

لینک مصاحبه‌ی دکتر گلشنی

.
.

به نظر می‌رسد از سخن گهربار امام علی(سلام الله علیه) به طور ضمنی می‌توان مسئله‌ی کارکرد و جذابیت علمی و عوامل و موانع آن را استنباط نمود:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): عَشَرَةٌ یُفَتِّنُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ غَیْرَهُمْ ذُو الْعِلْمِ الْقَلِیلِ یَتَکَلَّفُ أَنْ یُعَلِّمَ النَّاسَ کَثِیراً وَ الرَّجُلُ الْحَلِیمُ ذُو الْعِلْمِ الْکَثِیرِ لَیْسَ بِذِی فِطْنَةٍ وَ الَّذِی یَطْلُبُ مَا لَا یُدْرِکُ وَ لَا یَنْبَغِی لَهُ وَ الْکَادُّ غَیْرُ الْمُتَّئِدِ وَ الْمُتَّئِدُ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مَعَ تُؤَدَتِهِ عِلْمٌ وَ عَالِمٌ غَیْرُ مُرِیدٍ لِلصَّلَاحِ وَ مُرِیدٌ لِلصَّلَاحِ وَ لَیْسَ بِعَالِمٍ وَ الْعَالِمُ یُحِبُّ الدُّنْیَا وَ الرَّحِیمُ بِالنَّاسِ یَبْخَلُ بِمَا عِنْدَهُ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ یُجَادِلُ فِیهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ فَإِذَا عَلَّمَهُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ. (منبع: الخصال)

ده نفر هستند که خودشان و دیگران را به فتنه می‌اندازند.
۱. کسی که علم کمی دارد اما با سختی می‌خواهد به دیگران علم زیاد بیاموزد.
۲. و مرد بردبار و صبوری که علم زیادی دارد اما فطانت و زیرکی ندارد.
3. و کسی که طلب می‌کند آنچه را درک نمی‌کند و شایسته‌ی آن نیست.
۴. و فرد کوشایی که در کار، تأنی ندارد و عجول است.
۵. و کسی که کاری را با تأنی و آرامی انجام می‌دهد ولی همراه این تأخیر در کار، علمی ندارد.
۶. و عالمی که اراده شایسته شدن ندارد (امر شایسته را نمی‌خواهد.)
۷. و‌ کسی که اراده شایسته شدن دارد (خواستار امر شایسته است) اما عالم نیست.
۸. و عالمی که دنیا را دوست دارد.
۹. و کسی که با مردم مهربان است در حالی که از آنچه نزد اوست بخل می ورزد.
۱۰. و طالب علمی که با شخص عالم تر از خود بحث می کند و هنگامی که آن شخص چیزی به او می‌آموزد از او قبول نمی‌کند.

.
.
.

به گفته‌ی مرحوم محمد جواد مغینه در شرح نهج‌البلاغه (فی ظلال نهج البلاغه) ، مسلمانان روى گنج‌هاى بزرگى نشسته‌اند گنج‌هایى که غربى‌ها فاقد آنند؛ ولى داراى علوم و دانش هایى هستند که سبب برترى آنها در مسائل ى و اقتصادى شده است. ما مالک گنج و ثروتیم و آنها مالک علم و خبرِگی و به همین دلیل آنها حتى بر گنج‌ها و ثروت‌هاى ما حکومت مى‌کنند آنها به زبان عمل مى‌گویند: (رَّبِّ زِدْنِی عِلْماً) و ما به زبان کسالت مى‌گوییم (زدنی جهلاً).
بخشی از متن عربی شرح

حکمت 147 نهج البلاغه:
(فإنّ العلم هو المقیاس الوحید لفهم الحیاة و القوة و التفوق فی کل میدان، و لکل خطوة تخطوها البشریة الى الأمام. و غیر بعید أن یتصل العلماء غدا أو بعد غد بمخلوقات عاقلة متحضرة فیما وراء مجموعتنا الشمسیة، و یعملوا معا على تقدم الحیاة، و یصبح عصرنا بالقیاس الى ما یأتی تماما کالعصر الحجری بالقیاس الى هذا العصر. و بهذا نجد تفسیر قول الإمام : (و العلم حاکم، و المال محکوم علیه) و الشاهد الناطق العادل بهذه الحقیقة هو نحن العرب،نملک الکنز و الثروة، و الغرب یملک العلم و الخبرة، فحکم و تحکّم بکنو و ثروتنا، و نحن نتفرج کالجالسین على مقاعد السینما. قالوا بلسان العمل: ربی زدنی علما. و قلنا بلسان الکسل: زدنی جهلا)

گرچه در برهه‌ای از تاریخ ممالک اسلامی، فرهنگ و جو غالب در جامعه بی‌اعتنایی به علم و ثروت اندوزی حُکام بوده است با این وجود، نقد مرحوم مغنیه شامل عموم مسلمانان نیست و فعالیت و بینش افراد خبره در در میان علمای اسلام هر چند معدود، قابلیت سرمشق گرفتن دارد. در این زمینه سیره علمایی نظیر

سید ابولحسن رفیعی قزوینی و

سید ابوالقاسم خوانساری ریاضی و 

آیت الله سیدمحمدکاظم عصار خواندنی و قابل تأمل است.

همچنین به طور کلی به عنوان یک جوان دانشجو که تجربه‌ی فراز و نشیب‌های مختلف در عرصه‌ی مهندسی، صنعت و علوم انسانی دارم، احساس می‌کنم پس از عصر اطلاعات و عصر مفهومی، برای تحقق تمدن نوین اسلامی نیاز به رقم زدن عصر روایت می‌باشد. اگر دانشگاه و حوزه جداگانه به روایت‌گری بپردازند به همان نسبت کارکرد و جذابیت خود را از دست خواهند داد و در مقابل در صورتی که هر دو درون یک روایت واحد حضور پیدا کنند، کارکرد و جذابیت، رو به پیشرفت می‌رود و آنگاه "روایت فتح" به معنای واقعی کلمه رقم می‌خورد.


1- در مجموعه‌ی مستند حدیث سرو، زندگی‌نامه سیدمحمدکاظم عصار رو ببینید:

قسمت اول -

قسمت دوم -

قسمت سوم -

قسمت چهارم

2- در مورد مسئله‌ی جذابیت در حوزه و دانشگاه، پیشنهاد می‌کنم کتاب در جستجوی ثریا» (نوشته‌ی شیخ عبدالرسول کشمیری با تصحیح سعید عاکف) رو مطالعه کنید.

3- غرض از این پُست، ترسیم افق برای اصلاح روش است و امیدوارم سیاه‌نمایی یا ترویج نا امیدی تلقی نشود!

5- از نظر لغوی به جای روایت، می‌توان از کلمه‌ی قصه هم استفاده کرد؛ قصه در اصل به معنای تتبّع و دنبال کردن یا دنباله‌سازی یا پیگیری است اما چون کلمه‌ی قصه در اصطلاح فارسی با داستان گره خورده است و اینکه خود "داستان" یکی از اضلاع عصر مفهومی است، از کلمه‌ی "روایت" استفاده کردم. تفاوت عصر روایت با عصر مفهومی، در این است که در عصر روایت، روایت‌ها ما را به الگو و امام به عنوان خلیفه خداوند و تجلی فرا روایت، نزدیک میکند اما در در عصر مفهومی، یک انسانِ الگو برای تبعیت، تعریف نشده.


بعد نوشت:

ماجرای شیعه شدن جمعی از مردم الجزایر در یادبود شهید سلیمانی + فیلم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها